30 تا از کاربردی ترین اصطلاحات انگلیسی با اعضای بدن

30 تا از کاربردی ترین اصطلاحات انگلیسی با اعضای بدن

یادگیری اصطلاحات انگلیسی با اعضای بدن یکی از مهم‌ترین بخش‌های آموزش زبان انگلیسی است که به شما کمک می‌کند زبان را به‌طور طبیعی‌تر و مؤثرتری یاد بگیرید. این اصطلاحات در مکالمات روزمره و موقعیت‌های مختلف، چه در محیط‌های اجتماعی و چه در محیط‌های کاری، کاربرد فراوانی دارند. بسیاری از این اصطلاحات مفهومی فراتر از معانی لغوی خود دارند و آشنایی با آن‌ها باعث می‌شود زبان‌آموزان بتوانند ارتباطات بهتری برقرار کنند و زبان انگلیسی را به‌صورت روان و دقیق‌تری استفاده کنند. در این مقاله، به بررسی ۳۰ اصطلاح پرکاربرد انگلیسی با اعضای بدن خواهیم پرداخت که یادگیری آن‌ها می‌تواند به‌طور چشمگیری مهارت‌های زبانی شما را تقویت کند.

برای یادگیری اصولی و پیشرفته‌تر این اصطلاحات و سایر جنبه‌های زبان انگلیسی، موسسه زبان نگار با ارائه دوره‌های تخصصی و متناسب با نیازهای شما، بهترین گزینه برای پیشرفت در یادگیری زبان انگلیسی است.
درخواست مشاوره

اصطلاحات انگلیسی برای اعضای بدن

 

یادگیری اصطلاحات انگلیسی با اعضای بدن برای هر زبان‌آموز ضروری است، زیرا این اصطلاحات در مکالمات روزمره و موقعیت‌های مختلف بسیار کاربرد دارند. این اصطلاحات نه تنها در توصیف بدن انسان، بلکه در توضیح وضعیت‌های مختلف بدن، دردها، آسیب‌ها یا حتی احساسات در زبان انگلیسی بسیار مفید هستند. در این بخش، به معرفی دقیق و کاربردی برخی از مهم‌ترین اصطلاحات انگلیسی برای اعضای بدن پرداخته می‌شود که می‌توانید در مکالمات خود به‌طور مؤثر از آن‌ها استفاده کنید.

1. Head (سر)

سر بالاترین قسمت بدن است که مغز را در خود جای داده و تمامی فعالیت‌های جسمانی و ذهنی انسان را کنترل می‌کند. اصطلاحات مرتبط با سر ممکن است در مکالمات برای توصیف وضعیت‌های مختلف، مانند سردرد، ضربه به سر یا حتی تفکرات ذهنی استفاده شوند.

2. Face (صورت)

صورت شامل چشم‌ها، بینی، دهان و گوش‌ها است. این قسمت بدن معمولاً برای شناسایی افراد و نیز در تعاملات اجتماعی نقش حیاتی دارد. اصطلاحات مرتبط با صورت مانند “make a face” (چهره‌ای ساختن) یا “in your face” (در صورت شما) به‌طور معمول در مکالمات استفاده می‌شود.

3. Eye (چشم)

چشم یکی از مهم‌ترین اعضای بدن است که برای دیدن و دریافت اطلاعات بصری استفاده می‌شود. اصطلاحات رایج مانند “eye opener” (چشم‌انداز جدید) و “keep an eye on” (مراقبت کردن از چیزی) برای توصیف موقعیت‌ها یا تجربیات جدید به کار می‌روند.

4. Nose (بینی)

بینی به عنوان عضو حسی برای بو کردن و تنفس نقش دارد. اصطلاحات متعددی مانند “nose around” (جستجو کردن) و “turn up one’s nose” (مغرورانه چیزی را رد کردن) به‌طور رایج در مکالمات استفاده می‌شود.

5. Mouth (دهان)

دهان به عنوان محلی برای صحبت کردن، خوردن و نوشیدن است. اصطلاحات مانند “mouth shut” (دهان بسته) یا “bite your tongue” (زبان خود را گاز بزنید) در موقعیت‌های مختلف کاربرد دارند.

6. Ear (گوش)

گوش عضو حسی است که برای شنوایی استفاده می‌شود. اصطلاحاتی مانند “ear to the ground” (گوش به زنگ بودن) و “in one ear and out the other” (از یک گوش وارد و از دیگری خارج شدن) در زبان انگلیسی رایج هستند.

7. Neck (گردن)

گردن، بخش بدن است که سر را به بدن متصل می‌کند. این قسمت به‌طور معمول در اصطلاحات مرتبط با تنش‌های فیزیکی یا عاطفی مانند “neck and neck” (تساوی) استفاده می‌شود.

8. Shoulder (شانه)

شانه‌ها به عنوان نقاط اتصال بازوها به بدن عمل می‌کنند و در بسیاری از اصطلاحات همچون “shoulder to cry on” (شانه‌ای برای گریه کردن) و “a weight off your shoulders” (حسی از رهایی) به کار می‌روند.

9. Arm (بازو)

بازو از شانه تا مچ دست امتداد دارد. اصطلاحاتی مانند “arm in arm” (بازو به بازو) و “twist someone’s arm” (مجبور کردن کسی به انجام کاری) در مکالمات روزمره استفاده می‌شوند.

10. Elbow (آرنج)

آرنج مفصل مهمی است که بین بازو و ساعد قرار دارد. اصطلاحات مانند “elbow grease” (تلاش زیاد) یا “elbow room” (فضای بیشتر برای حرکت) در مکالمات به‌طور رایج استفاده می‌شوند.

11. Forearm (ساعد)

ساعد بخشی از بازو است که از آرنج تا مچ دست کشیده می‌شود. اصطلاحاتی مانند “forearm muscles” (عضلات ساعد) در توصیف بدن و قدرت بدن به کار می‌روند.

12. Wrist (مچ دست)

مچ دست نقطه اتصال بین ساعد و دست است. این بخش بدن اغلب در اصطلاحاتی چون “wristwatch” (ساعت مچی) یا “wristband” (دستبند) ظاهر می‌شود.

13. Hand (دست)

دست شامل پنج انگشت و کف است و در بسیاری از اصطلاحات برای انجام کارهای روزمره به‌کار می‌رود. عباراتی مانند “give me a hand” (کمک کردن) و “hands down” (بی‌چون‌وچرا) در مکالمات رایج هستند.

14. Finger (انگشت)

انگشت‌ها اعضای اصلی دست هستند که برای گرفتن و نگهداری اشیاء استفاده می‌شوند. اصطلاحات “finger crossed” (انگشتان به هم قفل شده) و “give someone the finger” (فحاشی کردن) از جمله نمونه‌های رایج هستند.


جدول اصطلاحات انگلیسی با اعضای بدن:

عضو بدنمعادل انگلیسی
سرhead
صورتface
چشمeye
بینیnose
دهانmouth
گوشear
گردنneck
شانهshoulder
بازوarm
آرنجelbow
ساعدforearm
مچ دستwrist
دستhand
انگشتfinger
ناخنnail
سینهchest
شکمstomach
کمرwaist
باسنhip
پاleg
رانthigh
زانوknee
ساق پاcalf
پاشنهankle
پایfoot
انگشت پایtoe

آشنایی با اصطلاحات انگلیسی با اعضای بدن برای هر زبان‌آموزی امری ضروری است، زیرا این اصطلاحات در تعاملات روزمره و مکالمات به‌ویژه برای توضیح وضعیت‌های جسمانی یا عاطفی به کار می‌آیند.

مرتبط بخوانید: اصطلاحات انگلیسی پرکاربرد و ضروری برای تسلط بر زبان در سریع‌ترین زمان

با استفاده از این اصطلاحات، شما می‌توانید در مکالمات خود دقیق‌تر و روان‌تر عمل کنید و ارتباطات مؤثرتری برقرار کنید.
درخواست مشاوره

30 اصطلاح کاربردی و مثال‌هایی از آن‌ها

اصطلاحات انگلیسی مرتبط با اعضای بدن بخش مهمی از زبان هستند که برای توصیف احساسات، موقعیت‌ها یا ویژگی‌های مختلف به‌کار می‌روند. این اصطلاحات به‌طور معمول در مکالمات روزمره کاربرد دارند و می‌توانند معانی خاص و گاهاً مجازی را منتقل کنند. در ادامه، 30 اصطلاح کاربردی و مثال‌هایی از آن‌ها را برای شما آورده‌ایم که با اعضای بدن مرتبط هستند.

1. To be all ears (سراپا گوش بودن)

معنی: کاملاً شنوا و آماده گوش دادن به چیزی.

  • مثال:
    “Give me a minute to finish my work and then I’ll be all ears to hear about your project.”
    (بذار یه دقیقه کارم رو تموم کنم، بعدش سراپا گوشم تا در مورد پروژه‌ات بشنوم.)

2. Break a leg (بترکونی)

معنی: آرزوی موفقیت برای کسی، معمولاً قبل از اجرا یا مسابقه.

  • مثال:
    “Today’s the big game, so break a leg!”
    (امروز روز مسابقه بزرگه، پس موفق باشی!)

3. Cost an arm and a leg (خیلی گران بودن)

معنی: بسیار گران یا پرهزینه بودن.

  • مثال:
    “That car costs an arm and a leg.”
    (اون ماشین خیلی گرونه.)

4. Cry your heart out (از ته دل گریه کردن)

معنی: با تمام وجود گریه کردن.

  • مثال:
    “I cried my heart out when my best friend moved away.”
    (وقتی بهترین دوستم از اینجا رفت، از ته دل گریه کردم.)

5. Face the music (با عواقب روبرو شدن)

معنی: با عواقب و نتایج کار خود روبرو شدن.

  • مثال:
    “I stayed out late and when I got home I had to face the music from my dad.”
    (تا دیر وقت بیرون موندم و وقتی رسیدم خونه، مجبور شدم تنبیه پدرم رو تحمل کنم.)

6. Flesh and blood (از بستگان نزدیک)

معنی: نزدیک‌ترین خویشاوندان.

  • مثال:
    “I have to hire Maya. She’s my own flesh and blood.”
    (من باید مایا رو استخدام کنم. اون از گوشت و خون منه.)

7. Get something off one’s chest (درد و دل کردن)

معنی: ابراز نگرانی یا احوالات درونی.

  • مثال:
    “Thanks for listening to me. I needed someone to get this off my chest.”
    (ممنونم که به درد و دل‌های من گوش کردی. من باید اینا رو به کسی میگفتم.)

8. Give a hand (کمک کردن)

معنی: کمک کردن به کسی.

  • مثال:
    “Can you give me a hand with this heavy box?”
    (میتونی کمکم کنی این جعبه سنگین رو بلند کنم؟)

9. Have a heart (دل رحم بودن)

معنی: داشتن احساسات و مهربانی.

  • مثال:
    “The teacher had a heart and let me turn in my late assignment.”
    (معلم دل رحم بود و اجازه داد تکلیفم رو دیرتر تحویل بدم.)

10. Have a hunch (حس ششم داشتن)

معنی: داشتن احساس قوی در مورد چیزی.

  • مثال:
    “I had a hunch that something wasn’t right, so I decided to check it out.”
    (حس ششمم بهم گفت که چیزی درست نیست، بنابراین تصمیم گرفتم بررسی کنم.)

11. Have a knack for something (استعداد داشتن برای کاری)

معنی: داشتن مهارت یا استعداد طبیعی برای انجام کاری.

  • مثال:
    “She has a knack for languages. She can learn a new one in no time.”
    (اون استعداد زبان داره. میتونه خیلی سریع یه زبان جدید یاد بگیره.)

12. Have one’s head in the clouds (حواس پرت بودن)

معنی: از اطراف خود غافل بودن.

  • مثال:
    “Be careful! You’re going to walk right into traffic. Don’t have your head in the clouds.”
    (مراقب باش! داری میری تو ماشین. حواست کجاست؟)

13. Have one’s heart in something (علاقه و اشتیاق داشتن به کاری)

معنی: داشتن علاقه واقعی و اشتیاق به انجام چیزی.

  • مثال:
    “She has her heart in teaching. She loves working with children.”
    (اون عاشق تدریسه. عاشق کار کردن با بچه‌هاست.)

14. Have one’s stomach in knots (اضطراب داشتن)

معنی: احساس اضطراب و نگرانی داشتن.

  • مثال:
    “I had my stomach in knots before my job interview.”
    (قبل از مصاحبه شغلی من اضطراب داشتم.)

15. Keep someone at arm’s length (فاصله داشتن با کسی)

معنی: از نزدیک بودن یا صمیمی شدن با کسی خودداری کردن.

  • مثال:
    “She likes to keep people at arm’s length. She doesn’t trust easily.”
    (اون دوست داره با آدم‌ها فاصله داشته باشه. به راحتی به کسی اعتماد نمیکنه.)

16. Kick the bucket (مردن)

معنی: مردن.

  • مثال:
    “My grandfather kicked the bucket last year.”
    (پدربزرگم سال گذشته فوت کرد.)

17. Let something slip (اشتباهی چیزی را فاش کردن)

معنی: به اشتباه چیزی را فاش کردن.

  • مثال:
    “I let something slip about the surprise party, and now I’m worried that the birthday girl will find out.”
    (اشتباهی چیزی راجع به جشن سوپرایز لو دادم، حالا نگرانم که دختره بفهمه.)

18. Look someone in the eye (با شجاعت به کسی نگاه کردن)

معنی: صادقانه و شجاعانه با کسی مواجه شدن.

  • مثال:
    “When I asked him if he stole the money, he couldn’t look me in the eye.”
    (وقتی ازش پرسیدم که پول رو دزدیده یا نه، تو چشمام نگاه نمیکرد.)

19. Lose one’s head (عقل از سر کسی پریدن)

معنی: دیوانه شدن یا تحت تأثیر ترس و وحشت قرار گرفتن.

  • مثال:
    “She lost her head when she saw the spider and started screaming.”
    (وقتی عنکبوت رو دید عقل از سرش پرید و شروع کرد به جیغ زدن.)

20. Make a mountain out of a molehill (از چیزی کوه ساختن)

معنی: بزرگ‌نمایی یک مشکل کوچک.

  • مثال:
    “Don’t make a mountain out of a molehill. It’s just a little mistake.”
    (از یه چیزی کوه نساز. این فقط یه اشتباه کوچیکه.)

21. Put one’s foot in one’s mouth (اشتباه صحبت کردن)

معنی: به طور اشتباه و بی‌ملاحظه حرفی گفتن.

  • مثال:
    “She always puts her foot in her mouth. She’s not very good at thinking before she speaks.”
    (اون همیشه اشتباه حرف میزنه. خیلی خوب فکر نمیکنه قبل از اینکه صحبت کنه.)

22. Put one’s nose in someone else’s business (فضولی کردن)

معنی: وارد زندگی شخصی دیگران شدن.

  • مثال:
    “Mind your own business and stop putting your nose in mine!”
    (به کار خودت برس و تو کار من فضولی نکن!)

23. See eye to eye (موافق بودن)

معنی: توافق داشتن یا موافقت کردن.

  • مثال:
    “We don’t always see eye to eye, but we love each other anyway.”
    (ما همیشه هم‌نظر نیستیم، ولی به هر حال همدیگه رو دوست داریم.)

24. Speak one’s mind (با صراحت صحبت کردن)

معنی: بیان نظر و افکار به صورت صادقانه و واضح.

  • مثال:
    “She’s not afraid to speak her mind, even if it means offending people.”
    (اون از گفتن نظرش نمی‌ترسه، حتی اگه به معنی ناراحت کردن دیگران باشه.)

25. Take something to heart (به دل گرفتن)

معنی: چیزی را عمیقاً احساس کردن یا به دل گرفتن.

  • مثال:
    “He took her criticism to heart and tried to improve his work.”
    (اون نقد اونو به دل گرفت و سعی کرد کارش رو بهتر کنه.)

26. Toe the line (خط قرمز را رعایت کردن)

معنی: طبق قوانین یا دستورالعمل‌ها عمل کردن.

  • مثال:
    “If you want to stay in this job, you need to toe the line and follow the rules.”
    (اگر می‌خواهی توی این شغل بمونی، باید خط قرمز رو رعایت کنی و قوانین رو دنبال کنی.)

27. Turn a blind eye (چشم‌پوشی کردن)

معنی: به عمد چیزی را نادیده گرفتن.

  • مثال:
    “The manager turned a blind eye to the employee’s mistake.”
    (مدیر به اشتباه کارمند چشم‌پوشی کرد.)

28. Under someone’s thumb (تحت کنترل بودن)

معنی: تحت سلطه یا کنترل کسی بودن.

  • مثال:
    “She has him under her thumb, and he does whatever she asks.”
    (اون تحت کنترلشه و هر کاری که بخواد انجام میده.)

29. With a heavy heart (با دلی سنگین)

معنی: با اندوه و ناراحتی.

  • مثال:
    “With a heavy heart, I had to say goodbye to my best friend.”
    (با دلی سنگین باید از بهترین دوستم خداحافظی میکردم.)

30. You scratch my back and I’ll scratch yours (کمک متقابل)

معنی: کمک متقابل، به این معنی که اگر من به تو کمک کنم، تو هم به من کمک خواهی کرد.

  • مثال:
    “I’ll help you with your project if you scratch my back and help me with mine.”
    (من بهت در پروژه‌ات کمک میکنم اگه تو هم در پروژه من کمک کنی.)

مرتبط بخوانید: اصطلاحات روزمره انگلیسی

این اصطلاحات، در زبان انگلیسی، کاربرد زیادی دارند و در مکالمات روزمره و حتی حرفه‌ای می‌توانند به شما کمک کنند تا طرز بیان خود را طبیعی‌تر و جالب‌تر کنید.
درخواست مشاوره

اصطلاحات روزمره با اعضای بدن در زبان انگلیسی

اصطلاحات روزمره با اعضای بدن در زبان انگلیسی به‌طور گسترده‌ای برای بیان احساسات، رفتارها و ویژگی‌های خاص استفاده می‌شوند. این اصطلاحات اغلب به‌صورت مجازی کاربرد دارند و معنای واقعی خود را ندارند. در اینجا، 30 اصطلاح رایج روزمره با اعضای بدن همراه با توضیح، مثال و معادل فارسی آن‌ها آورده‌ایم.

اصطلاحات جدید با اعضای بدن

اصطلاحمعنیمثال انگلیسیمعادل فارسی
By the skin of your teethبا شانس زیاد، به سختی از چیزی جان سالم به در بردن“I passed the exam by the skin of my teeth.”با شانس زیاد
All thumbsدست و پا چلفتی بودن، بی‌دست و پا بودن“I’m all thumbs when it comes to fixing things around the house.”دست و پا چلفتی بودن
Keep a straight faceچهره‌ای بی‌تأثر داشتن، از خود حالت بی‌خیالی نشان دادن“Even though the joke was funny, he kept a straight face.”چهره‌ای بی‌تأثر داشتن
Know something like the back of your handچیزی را کاملاً بلد بودن“She knows this city like the back of her hand.”کاملاً بلد بودن چیزی
A pain in the neckآزاردهنده بودن، دردسرساز بودن“That guy is such a pain in the neck!”آزاردهنده بودن
Watch your stepمواظب رفتارت باش، دقت کن“Watch your step when you go to the new office, it’s a bit tricky.”مواظب باش
Get cold feetاز چیزی پشیمان شدن، ترسیدن“She got cold feet before the wedding and almost backed out.”از چیزی ترسیدن یا پشیمان شدن
Have a finger on the pulseدر جریان بودن، اخبار جدید را دنبال کردن“He always has a finger on the pulse of the latest trends in technology.”در جریان بودن از چیزی
In the blink of an eyeدر یک چشم بر هم زدن، سریع“The car disappeared in the blink of an eye.”در یک چشم بر هم زدن
Put your foot downمقاومت کردن، مخالفت کردن، ایستادگی کردن“She put her foot down and said no to the proposal.”مقاومت کردن، مخالفت کردن
Stick out like a sore thumbخیلی واضح بودن، جلب توجه کردن“He stuck out like a sore thumb at the party in his bright yellow jacket.”جلب توجه کردن، خیلی واضح بودن
Turn a blind eyeچشم‌پوشی کردن از چیزی، ندیدن چیزی“The teacher turned a blind eye to the student cheating during the exam.”چشم‌پوشی کردن
Take it on the chinپذیرفتن یک موقعیت سخت، تحمل کردن“He took it on the chin when he lost his job, but kept looking for new opportunities.”تحمل کردن یک موقعیت سخت
Keep something under your hatپنهان نگه داشتن چیزی“She’s keeping the surprise party plans under her hat.”چیزی را پنهان کردن
Not bat an eyeهیچ واکنشی نشان ندادن“When the news came out, he didn’t bat an eye. He was completely unfazed.”هیچ واکنشی نشان ندادن
Get something off your chestاز دل چیزی را گفتن، حرف زدن“It feels good to get that off my chest. I’ve been wanting to tell you for days.”حرف دل را زدن
Bite your tongueاز گفتن چیزی خودداری کردن“I wanted to bite my tongue when she started criticizing my work.”از گفتن چیزی خودداری کردن
Keep your head above waterاز پس چیزی برآمدن، زنده ماندن“With so much work, I’m just trying to keep my head above water.”از پس چیزی برآمدن
In over your headدر موقعیتی قرار گرفتن که توانایی کنار آمدن با آن را نداریم“She realized she was in over her head when the project became too complex.”از عهده چیزی بر نیامدن
Lose your headآرامش خود را از دست دادن، دیوانه شدن“He lost his head when he found out he was going to be fired.”آرامش خود را از دست دادن
Have a heart of stoneبی‌رحم بودن، سخت دل بودن“She has a heart of stone when it comes to making tough decisions.”بی‌رحم بودن
Cry over spilt milkنگران گذشته بودن، حسرت چیزی را خوردن“I know you’re upset about losing the job, but there’s no use crying over spilt milk.”حسرت چیزی را خوردن
Hit the nail on the headدقیقاً درست گفتن یا عمل کردن“You hit the nail on the head with your analysis of the situation.”دقیقاً درست گفتن یا عمل کردن
Get off someone’s backدست از سر کسی برداشتن“Stop getting off my back, I’m handling it!”دست از سر کسی برداشتن
Let your hair downراحت بودن، آرام بودن“At the party, she really let her hair down and danced all night.”راحت بودن، آرام بودن
Keep your nose cleanاز دردسر دوری کردن، کار درست را انجام دادن“You need to keep your nose clean if you want to stay out of trouble.”از دردسر دوری کردن
On the tip of your tongueچیزی که به یاد می‌آوری ولی نمی‌تونی بگی“The answer is on the tip of my tongue, I just can’t remember it right now.”چیزی که به یاد می‌آوری ولی نمی‌تونی بگی
Put your shoulder to the wheelسخت کار کردن، تلاش زیاد کردن“We all need to put our shoulders to the wheel and finish the project on time.”سخت کار کردن
Turn your nose up at somethingاز چیزی بدشان آمدن، بی‌اعتنایی کردن“She turned her nose up at the idea of working on weekends.”بی‌اعتنایی کردن
Eye for an eyeتلافی کردن، جواب دادن به مشابه“The principle of an eye for an eye is still debated by many people.”تلافی کردن
Get in someone’s hairاذیت کردن، سر به سر کسی گذاشتن“Stop getting in my hair, I’m trying to work!”اذیت کردن
Wear your heart on your sleeveاحساسات خود را علنی نشان دادن“He wears his heart on his sleeve, which makes him a very open person.”احساسات خود را علنی نشان دادن

توضیحات:

  • این اصطلاحات برای مکالمات روزمره و حتی رسمی بسیار کاربردی هستند و استفاده از آن‌ها می‌تواند مکالمات شما را جذاب‌تر و روان‌تر کند.
  • استفاده از این اصطلاحات باعث می‌شود که علاوه بر روان صحبت کردن، شخصیت شما نیز در ارتباطات روزمره برجسته‌تر شود.

مرتبط بخوانید: مکالمه فشرده انگلیسی در بهترین کلاس زبان تهران

موسسه زبان نگار با ارائه دوره‌های تخصصی زبان انگلیسی، به شما کمک می‌کند تا با استفاده از متدهای روز دنیا و اساتید برجسته، در سریع‌ترین زمان ممکن به تسلط زبان مورد نظر خود دست یابید.
درخواست مشاوره

ارتباط اعضای بدن و اصطلاحات انگلیسی

ارتباط اعضای بدن با اصطلاحات انگلیسی به طور گسترده‌ای در مکالمات روزمره، ادبیات، و حتی فرهنگ عامه کاربرد دارد. اصطلاحات انگلیسی با اعضای بدن نه تنها برای توصیف عملکرد فیزیکی بدن بلکه برای بیان احساسات، ویژگی‌های شخصیتی یا حتی وضعیت‌های احساسی استفاده می‌شوند. این اصطلاحات معمولاً معنای فراتر از واژگان ساده دارند و در واقع به شکل استعاری برای بیان مفاهیم عمیق‌تر و پیچیده‌تر به کار می‌روند.

برخی از اصطلاحات رایج در این زمینه عبارتند از:

  1. To have a head for something
    معنی: استعداد یا قابلیت انجام چیزی به راحتی
    مثال: “She has a head for languages, she learns them effortlessly.”
    (او استعداد یادگیری زبان‌ها را دارد، آن‌ها را بدون زحمت می‌آموزد.)

  2. To have a shoulder to cry on
    معنی: داشتن کسی که در مواقع سختی شما را حمایت کند
    مثال: “Whenever I have problems, I know I can count on her to be my shoulder to cry on.”
    (هر وقت مشکلی دارم می‌دانم که می‌توانم روی او حساب کنم تا حمایتم کند.)

  3. To give someone a hand
    معنی: کمک کردن
    مثال: “Can you give me a hand with these bags?”
    (می‌توانی به من در حمل این کیسه‌ها کمک کنی؟)

  4. To get cold feet
    معنی: ترسیدن یا منصرف شدن از انجام کاری
    مثال: “He got cold feet before the wedding and decided to call it off.”
    (او قبل از عروسی ترسید و تصمیم گرفت آن را لغو کند.)

  5. To keep an eye on something
    معنی: مراقب چیزی بودن
    مثال: “Can you keep an eye on the kids while I go shopping?”
    (می‌توانی حواس‌ت به بچه‌ها باشد وقتی من می‌روم خرید؟)

  6. To lend an ear
    معنی: به کسی گوش دادن و او را درک کردن
    مثال: “She always lends an ear when I need someone to talk to.”
    (او همیشه وقتی به کسی برای صحبت نیاز دارم، به من گوش می‌دهد.)

  7. To have a heart of gold
    معنی: داشتن قلبی مهربان و فداکار
    مثال: “She’s the kindest person I know. She has a heart of gold.”
    (او مهربان‌ترین فردی است که می‌شناسم. او قلبی طلا دارد.)

  8. To pull someone’s leg
    معنی: شوخی کردن یا دست انداختن کسی
    مثال: “I was just pulling your leg about the surprise party.”
    (من فقط در مورد جشن سورپرایز داشتم باهات شوخی می‌کردم.)

  9. To get something off one’s chest
    معنی: بازگو کردن چیزی که مدت‌ها در دل داشته‌ایم
    مثال: “I finally got it off my chest and told him how I feel.”
    (در نهایت چیزی که مدت‌ها در دل داشتم را به او گفتم.)

  10. To be a pain in the neck
    معنی: اذیت‌کننده و مزاحم بودن
    مثال: “He’s always a pain in the neck when he wants something.”
    (او همیشه مزاحم می‌شود وقتی چیزی می‌خواهد.)

این اصطلاحات علاوه بر کاربردهای روزمره، در مکالمات رسمی و غیررسمی نیز به کار می‌روند و نشان‌دهنده عمق زبان انگلیسی در استفاده از استعاره‌های جسمی برای بیان احساسات و وضعیت‌ها هستند.

با یادگیری عمیق و کاربردی اصطلاحات رایج، مهارت‌های زبانی خود را به سطحی حرفه‌ای برسانید و در مکالمات روزمره و حرفه‌ای به راحتی از آن‌ها استفاده کنید.
درخواست مشاوره

سخن پایانی و پاسخ به سوالات شما

آشنایی با اصطلاحات انگلیسی مرتبط با اعضای بدن می‌تواند به شما در تسلط بیشتر بر زبان و تقویت مهارت‌های مکالمه کمک کند. این اصطلاحات نه تنها در مکالمات روزمره، بلکه در محیط‌های حرفه‌ای نیز کاربرد دارند و شما را قادر می‌سازند تا به طور طبیعی‌تر و روان‌تر با دیگران ارتباط برقرار کنید. با تمرین و استفاده از این اصطلاحات در موقعیت‌های مختلف، می‌توانید توانایی‌های زبانی خود را ارتقا دهید. فراموش نکنید که موسسه زبان نگار با برگزاری دوره‌های تخصصی آموزش زبان انگلیسی، همواره در کنار شماست تا این مسیر را با موفقیت طی کنید.

آیا این اصطلاحات فقط در مکالمات غیررسمی کاربرد دارند؟

بسیاری از اصطلاحات اعضای بدن در مکالمات غیررسمی و روزمره بیشتر استفاده می‌شوند، اما این به این معنی نیست که تنها در این زمینه‌ها کاربرد دارند. بسیاری از این اصطلاحات در محیط‌های حرفه‌ای نیز می‌توانند استفاده شوند، به ویژه زمانی که با دوستان یا همکارانی در ارتباط هستید که فضای غیررسمی‌تری دارند. البته باید دقت کنید که در موقعیت‌های رسمی یا زمانی که با افرادی با فرهنگ‌های مختلف در ارتباط هستید، بهتر است از اصطلاحات حرفه‌ای‌تر و رسمی‌تر استفاده کنید.

برای استفاده از این اصطلاحات در مکالمات واقعی، اولین قدم این است که آن‌ها را به خوبی یاد بگیرید و درک کنید. پس از آن، می‌توانید این اصطلاحات را با دوستان، همکاران و یا معلمان خود تمرین کنید. بهترین روش برای تسلط بر آن‌ها، استفاده مداوم در مکالمات واقعی است. می‌توانید سعی کنید در مکالمات غیررسمی خود با دیگران از این اصطلاحات استفاده کنید تا به تدریج به کار بردن آن‌ها در زبان شما طبیعی شود.

نه، برخی از اصطلاحات ممکن است در زبان‌های انگلیسی مختلف تفاوت‌هایی داشته باشند. به عنوان مثال، اصطلاحات در انگلیسی آمریکایی و بریتانیایی ممکن است کمی متفاوت باشند. حتی برخی اصطلاحات در کشورهای مختلف انگلیسی‌زبان (مانند کانادا، استرالیا یا نیوزیلند) ممکن است به شکل‌های متفاوتی بیان شوند. برای یادگیری دقیق‌تر، آگاهی از تفاوت‌ها و آشنایی با اصطلاحات رایج در هر کشور یا منطقه می‌تواند بسیار مفید باشد.

اصطلاحات اعضای بدن معمولاً به زبان‌شناسی غیررسمی تعلق دارند و معمولاً در مکالمات روزمره یا با دوستان و همکاران در موقعیت‌های غیررسمی استفاده می‌شوند. این اصطلاحات بیشتر بار احساسی یا طنز دارند و می‌توانند به مکالمات رنگ و بوی دوستانه بدهند. در مقابل، کلمات رسمی‌تر معمولاً در موقعیت‌های حرفه‌ای و رسمی کاربرد دارند. در این شرایط، استفاده از اصطلاحات غیررسمی ممکن است نامناسب یا بی‌احترامی به نظر برسد. بنابراین، باید در انتخاب اصطلاحات دقت کنید که متناسب با موقعیت اجتماعی و مکالمه باشد.

مشکلات رایج در یادگیری اصطلاحات بیزنسی شامل عدم تمرین کافی، سردرگمی در معنای اصطلاحات، و عدم استفاده مداوم از آنهاست. با تمرین منظم، استفاده از منابع معتبر، و شرکت در دوره‌های آموزشی، این مشکلات برطرف خواهند شد.