اصطلاحات انگلیسی با اعضای بدن(30 تا از کاربردی ترین ها)

یادگیری تک تک کلمات یک اصطلاح انگلیسی، همیشه تصویر کاملی از معنی آن به ما نمی‌دهد. گویی این اصطلاحات، زبانی رمزنگاری شده با اعضای بدن دارند که باید رمزگشایی شوند تا به درک عمیق‌تری از معنای واقعی آنها برسیم. اما نگران نباش! در این مسیر تنها نیستی. در ادامه، به نکات جالبی در مورد یادگیری […]

English expressions with body parts (30 of the most useful)
فهرست مطالب

یادگیری تک تک کلمات یک اصطلاح انگلیسی، همیشه تصویر کاملی از معنی آن به ما نمی‌دهد. گویی این اصطلاحات، زبانی رمزنگاری شده با اعضای بدن دارند که باید رمزگشایی شوند تا به درک عمیق‌تری از معنای واقعی آنها برسیم.

اما نگران نباش! در این مسیر تنها نیستی. در ادامه، به نکات جالبی در مورد یادگیری اصطلاحات انگلیسی با اعضای بدن و همچنین 30 اصطلاح کاربردی در این زمینه می‌پردازیم:

پیشنهاد زبان نگاربرای غنی‌تر کردن دایره لغات تان با اصطلاحات انگلیسی، مطالعه مقاله اصطلاحات کلیدی و کاربردی زبان انگلیسی می باشد.

30 اصطلاح کاربردی با اعضای بدن و مثال‌هایی از آنها در زبان انگلیسی:

1. To be all ears (سرا پا گوش ام):

معنی: کاملاً متوجه و شنونده بودن
مثال: “Give me a minute to finish my work and then I’ll be all ears to hear about your project.” (بذار یه دقیقه کارم رو تموم کنم بعدش سراپا گوشم تا در مورد پروژه ات بشنوم.)
2. Break a leg (بترکونی):

معنی: آرزوی موفقیت برای کسی قبل از انجام کاری (معمولاً برای اجرا یا مسابقه)
مثال: “Today’s the big game, so break a leg!” (امروز روز مسابقه بزرگه، پس موفق باشی!)
3. Cost an arm and a leg (خیلی ارزشمند است):

معنی: خیلی گران قیمت بودن
مثال: “That car costs an arm and a leg.” (اون ماشین خیلی گرونه.)
4. Cry your heart out (از ته دل گریه کردن):

معنی: با تمام وجود گریه کردن
مثال: “I cried my heart out when my best friend moved away.” (وقتی بهترین دوستم از اینجا رفت از ته دل گریه کردم.)
5. Face the music (هر کسی عواقب و مسئولیت کارش به عهده خودش است):

معنی: confront the consequences of one’s actions
مثال: “I stayed out late and when I got home I had to face the music from my dad.” (تا دیر وقت بیرون موندم و وقتی رسیدم خونه مجبور شدم تنبیه و یا داد و بیداد پدرم رو تحمل کنم.)
6. Flesh and blood (از بستگان نزدیک من است):

معنی: نزدیکترین خویشاوندان
مثال: “I have to hire Maya. She’s my own flesh and blood.” (من باید اونو استخدام کنم. اون از گوشت و خون منه.)
7. Get something off one’s chest (درد و دل کردن):

معنی: express one’s pent-up emotions or worries
مثال: “Thanks for listening to me. I needed someone to get this off my chest.” (ممنونم که به درد و دل های من گوش کردی. من باید اینارو به کسی میگفتم.)
8. Give a hand, lend a hand (کمک کردن):

معنی: provide assistance
مثال: “Can you give me a hand with this heavy box?” (میتونی کمکم کنی این جعبه سنگین رو بلند کنم؟)
9. Have a heart (دل رحم داشتن):

معنی: be compassionate or understanding
مثال: “The teacher had a heart and let me turn in my late assignment.” (معلم دل رحم بود و گذاشت تکلیفم رو دیرتر تحویل بدم.)
10. Have a hunch (حس ششم داشتن):

معنی: have an intuitive feeling about something
مثال: “I had a hunch that something wasn’t right, so I decided to check it out.” (حس ششمم بهم گفت که یه چیزی درست نیست، برای همین تصمیم گرفتم بررسیش کنم.)
11. Have a knack for something (استعداد داشتن برای کاری):

معنی: be naturally skilled at something
مثال: “She has a knack for languages. She can learn a new one in no time.” (اون استعداد زبان داره. میتونه خیلی سریع یه زبان جدید یاد بگیره.)
12. Have one’s head in the clouds (حواس پرت بودن):

معنی: not paying attention to one’s surroundings
مثال: “Be careful! You’re going to walk right into traffic. Don’t have your head in the clouds.” (مراقب باش! داری میری تو ماشین. حواست کجاست؟)
13. Have one’s heart in something (علاقه و اشتیاق داشتن به کاری):

معنی: be passionate about something
مثال: “She has her heart in teaching. She loves working with children.” (اون عاشق معلمیه. عاشق کار کردن با بچه هاست.)
14. Have one’s stomach in knots (اضطراب داشتن):

معنی: feel anxious or nervous
مثال: “I had my stomach in knots before my job interview.”
15. Keep someone at arm’s length (با کسی فاصله داشتن):

معنی: not be close or intimate with someone
مثال: “She likes to keep people at arm’s length. She doesn’t trust easily.” (اون دوست داره با آدم ها فاصله داشته باشه. به راحتی به کسی اعتماد نمیکنه.)
16. Kick the bucket (مردن):

معنی: to die
مثال: “My grandfather kicked the bucket last year.” (پدربزرگم سال گذشته فوت کرد.)
17. Let something slip (اشتباهی چیزی را فاش کردن):

معنی: accidentally reveal something confidential
مثال: “I let something slip about the surprise party, and now I’m worried that the birthday girl will find out.” (اشتباهی یه چیزی راجع به جشن سوپرایز لو دادم، حالا نگرانم که دختره بفهمه.)
18. Look someone in the eye (با شجاعت به کسی نگاه کردن):

معنی: to be honest and direct with someone
مثال: “When I asked him if he stole the money, he couldn’t look me in the eye.” (وقتی ازش پرسیدم که پول رو دزدیده یا نه، تو چشمام نگاه نمیکرد.)
19. Lose one’s head (عقل از سر آدم پریدن):

معنی: to become irrational or panicked
مثal: “She lost her head when she saw the spider and started screaming.” (وقتی عنکبوت رو دید عقل از سرش پرید و شروع کرد به جیغ زدن.)
20. Make a mountain out of a molehill (از یه چیزی یه عالمه چیز درست کردن):

معنی: to exaggerate a minor problem
مثال: “Don’t make a mountain out of a molehill. It’s just a little mistake.” (از یه چیزی یه عالمه چیز درست نکن. یه اشتباه کوچیکه.)
21. Put one’s foot in one’s mouth (اشتباه صحبت کردن):

معنی: to say something embarrassing or tactless
مثال: “She always puts her foot in her mouth. She’s not very good at thinking before she speaks.” (اون همیشه حرفای اشتباه میزنه. بلد نیست قبل از حرف زدن فکر کنه.)
22. Put one’s nose in someone else’s business (فضولی کردن):

معنی: to be too interested in other people’s affairs
مثال: “Mind your own business and stop putting your nose in mine!” (به کار خودت برس و تو کار من فضولی نکن!)
23. See eye to eye (موافق بودن):

معنی: to agree with someone
مثال: “We don’t always see eye to eye, but we love each other anyway.” (ما همیشه هم نظر نیستیم، ولی به هر حال همدیگه رو دوست داریم.)
24. Speak one’s mind (با صراحت صحبت کردن):

معنی: to express one’s thoughts and opinions honestly
مثال: “She’s not afraid to speak her mind, even if it means offending people.” (اون میترسه نظرش رو بگه، حتی اگه به معنی ناراحت کردن دیگران باشه.)
25. Take something to heart (به دل گرفتن):

معنی: to be deeply affected by something
مثال: “He took her criticism to heart and tried to improve his work.” (نقد اونو به دل گرفت و سعی کرد کارش رو بهتر کنه.)
26. Under the weather (احساس ناخوشی):

معنی: not feeling well
مثال: “I’m not feeling well today. I’m a bit under the weather.” (امروز حالم خوب نیست. یه کم ناخوشم.)
27. Up in arms (معترض و عصبانی بودن):

معنی: to be very angry or upset about something
مثal: “Everyone was up in arms about the new tax increase.” (همه از افزایش مالیات جدید خیلی عصبانی و معترض بودند.)
28. When pigs fly (محال است):

معنی: something that will never happen
مثal: “I’ll believe it when pigs fly!” (محاله! فقط وقتی که خوک ها پرواز کنند!)
29. Get on someone’s nerves (روی اعصاب کسی رفتن):

معنی: to annoy or irritate someone
مثال: “My little brother always gets on my nerves when he’s playing video games.” (داداش کوچولوم وقتی داره بازی ویدیویی می‌کنه همیشه روی اعصابم می‌ره.)
30. Have a gut feeling (حس ششم قوی داشتن):

معنی: to have a strong intuitive feeling about something
مثال: “I had a gut feeling that we shouldn’t have gone on that hike, and it turned out to be true. It started raining and we got lost.” (حس ششمم بهم گفت که نباید بریم به اون پیاده‌روی، و درست از آب دراومد. بارون شروع شد و گم شدیم.)
نکات:

این فقط 30 نمونه از اصطلاحات کاربردی با اعضای بدن در زبان انگلیسی بود. اصطلاحات بسیار دیگری نیز وجود دارند که می‌توانید یاد بگیرید.
برای یادگیری اصطلاحات جدید، سعی کنید آنها را در متن و در موقعیت‌های مختلف استفاده کنید.
همچنین می‌توانید از فلش‌کارت، اپلیکیشن‌های آموزشی و سایر منابع برای کمک به یادگیری و به خاطر سپردن اصطلاحات جدید استفاده کنید.

اصطلاحات روزمره با اعضای بدن و بررسی دقیق آنها:

درست است که اصطلاحات زبانی، دنیایی مجزا دارند و درک آنها به صورت جداگانه همیشه آسان نیست. به خصوص اصطلاحاتی که از اعضای بدن انسان در زبان انگلیسی استفاده می‌کنند، گاه معنای ظریف و دقیقی را در خود جای داده‌اند که در ترجمه تحت‌اللفظی قابل درک نیستند.

اما نگران نباشید! در ادامه به بررسی 6 اصطلاحی که به اشتراک گذاشتید می‌پردازیم و به شما کمک می‌کنیم تا درک عمیق‌تری از آنها به دست آورید:

1. Have one’s head in the clouds:

معنی: در خیالات و رویاهای خود غرق بودن، به واقعیت توجه نکردن
مثال:
Amy has her head in the clouds if she thinks she’s going to pass the exams without studying. (اگر ایمی فکر می‌کند بدون درس خواندن می‌تواند امتحانات را قبول شود، کاملاً در خیالات خود غرق است.)

نکات:

این اصطلاح برای توصیف کسی به کار می‌رود که به جای تمرکز بر روی وظایف و مسئولیت‌هایش، به خیالات و رویاهای خود پناه می‌برد.
“Head” به معنای سر و “clouds” به معنای ابرها است.
این اصطلاح را می‌توان با معادل‌های فارسی “سرش تو آسمون هاست” یا “خیال باف است” ترجمه کرد.
2. Head over heels:

معنی: عاشق کسی بودن، شیفته کسی شدن
مثال:
My brother is head over heels for his fiance. (برادر من عاشق نامزدش است.)

نکات:

این اصطلاح برای نشان دادن عشق و علاقه شدید به کسی به کار می‌رود.
“Head” به معنای سر و “heels” به معنای پاشنه است.
این اصطلاح را می‌توان با معادل‌های فارسی “عاشق و دلباخته” یا “شیفته و مجذوب” ترجمه کرد.
3. Head start:

معنی: مزیت اولیه، فرصتی برای پیشرفت
مثال:
The kids gave Anthony a head start in the race because he was the youngest. (بچه ها به آنتونی در مسابقه فرصت بیشتری دادند چون او از همه کوچکتر بود.)

نکات:

این اصطلاح برای اشاره به برتری یا مزیت اولیه‌ای که به کسی داده می‌شود تا در رقابت یا فعالیتی پیشرو باشد، به کار می‌رود.
“Head” به معنای سر و “start” به معنای شروع است.
این اصطلاح را می‌توان با معادل‌های فارسی “مزیت اولیه” یا “فرصت پیشرفت” ترجمه کرد.
4. Keep an eye on:

معنی: مراقب چیزی یا کسی بودن، نظارت کردن
مثال:
I’ll keep an eye on the dinner while you’re on the phone. (تا وقتی که تو با تلفن صحبت می‌کنی من حواسم به شام است.)

نکات:

این اصطلاح برای نشان دادن توجه و نظارت بر چیزی یا کسی به کار می‌رود.
“Eye” به معنای چشم و “keep” به معنای نگه داشتن است.
این اصطلاح را می‌توان با معادل‌های فارسی “مراقب بودن” یا “نظارت کردن” ترجمه کرد.
5. Keep one’s chin up:

معنی: مثبت اندیش بودن، ناامید نشدن
مثال:
Keep your chin up. I’m sure you will make friends soon. (سرت را بالا بگیر و خوشحال باش. مطمئنم به زودی دوست پیدا می‌کنی.)

نکات:

این اصطلاح برای تشویق کسی به حفظ روحیه مثبت و ناامید نشدن در شرایط سخت به کار می‌رود.
“Chin” به معنای چانه و “up” به معنای بالا است.
این اصطلاح را می‌توان با معادل‌های فارسی “مثبت اندیش باش” یا “ناامید نشو” ترجمه کرد.
6. Learn by heart, Know by heart:

معنی: حفظ کردن، به طور کامل به خاطر سپردن
مثال:
I learned Hafez’s poems by heart when I was 12. (من زمانی که دوازده سالم بود شعرهای حافظ را حفظ بودم.)

نکات:
نکات مربوط به اصطلاح “Learn by heart, Know by heart”:

این اصطلاح برای اشاره به یادگیری و به خاطر سپردن کامل چیزی، به خصوص یک متن یا شعر، به کار می‌رود.
“Heart” در این اصطلاح به معنای “ذهن” یا “حافظه” است.
معادل‌های فارسی این اصطلاح عبارتند از “حفظ کردن” و “از بر دانستن”.
7. Let one’s hair down:

معنی: استراحت کردن، ریلکس شدن، راحت بودن
مثال:
Go to the beach and let your hair down this weekend. (برو به ساحل و این آخر هفته را استراحت کن.)

نکات:

این اصطلاح برای نشان دادن رها شدن از استرس و اضطراب و گذراندن اوقات فراغت به صورت شاد و مفرح به کار می‌رود.
“Hair” به معنای مو و “let down” به معنای رها کردن است.
معادل‌های فارسی این اصطلاح عبارتند از “استراحت کردن” و “ریلکس شدن”.
8. Lips are sealed:

معنی: رازدار بودن، چیزی را فاش نکردن
مثال:
Don’t worry, I won’t tell anyone. My lips are sealed. (قول میدم که به کسی چیزی نگیم.)

نکات:
این اصطلاح برای نشان دادن تعهد به رازداری و عدم افشای اطلاعات محرمانه به کار می‌رود.
“Lips” به معنای لب و “sealed” به معنای مهر و موم شده است.
معادل‌های فارسی این اصطلاح عبارتند از “رازدار بودن” و “چیزی را فاش نکردن”.
همانطور که مشاهده کردید، هر کدام از این اصطلاحات معنای ظریف و خاص خود را دارند و درک آنها در چارچوب جمله و موقعیت به کار رفته، بسیار حائز اهمیت است.

یادگیری اصطلاحات انگلیسی با اعضای بدن، به شما کمک می‌کند تا زبان را به طور طبیعی‌تر و روان‌تر در مکالمات روزمره به کار ببرید و از ظرافت‌های معنایی و زیبایی آن لذت ببرید.

ارتباط اعضای بدن و اصطلاحات انگلیسی:

همانطور که در دنیای واقعی، اعضای بدن ما نقش‌های حیاتی ایفا می‌کنند، در زبان انگلیسی نیز اصطلاحات متعددی با استفاده از نام اعضای بدن وجود دارند که بار معنایی عمیق و کاربردهای گسترده‌ای در مکالمات روزمره و متون مختلف دارند. در ادامه به بررسی 6 مورد از این اصطلاحات رایج می‌پردازیم و به شما کمک می‌کنیم تا درک عمیق‌تری از آنها به دست آورید:

1. Rule of thumb:

معنی: قاعده کلی، قانون نانوشته
مثال: It’s a rule of thumb that the students wear black pants and white shirts. (یک قانون نانوشته وجود دارد که دانش‌آموزان باید شلوار سیاه و پیراهن سفید بپوشند.)
نکات:

این اصطلاح برای اشاره به قاعده‌ای کلی و غیررسمی به کار می‌رود که در بسیاری از موارد، اما نه همیشه، صدق می‌کند.
“Rule” به معنای قاعده و “thumb” به معنای انگشت شست است.
معادل فارسی این اصطلاح “قاعده کلی” یا “تجربه عملی” است.
2. Skin of one’s teeth:

معنی: به سختی، به ندرت، با مشقت فراوان
مثال: I passed my exams by the skin of my teeth. (به سختی امتحانم را پاس کردم.)
نکات:

این اصطلاح برای نشان دادن عبور از یک موقعیت دشوار یا خطرناک با کمترین حد ممکن از موفقیت به کار می‌رود.
“Skin” به معنای پوست و “teeth” به معنای دندان است.
معادل فارسی این اصطلاح “به زور” یا “با مشقت فراوان” است.
3. Have a sweet tooth:

معنی: عاشق شیرینی جات بودن
مثال: I put three spoonfuls of sugar in my tea. I have a sweet tooth. (من عاشق شیرینی هستم، برای همین در چای خود شکر می‌ریزم.)
نکات:

این اصطلاح برای اشاره به کسی که علاقه زیادی به خوردن غذاهای شیرین دارد، به کار می‌رود.
“Sweet” به معنای شیرین و “tooth” به معنای دندان است.
معادل فارسی این اصطلاح “شیرینی دوست” یا “عاشق شیرینی” است.
4. Thick in the head:

معنی: خنگ، کندذهن، کم هوش
مثال: I’m a bit thick in the head when it comes to reading a map. (من در مورد نقشه کشی یک کمی خنگ هستم.)
نکات:

این اصطلاح برای اشاره به کسی که در درک یا یادگیری چیزهایی که برای دیگران آسان است، مشکل دارد، به کار می‌رود.
“Thick” به معنای ضخیم و “head” به معنای سر است.
معادل فارسی این اصطلاح “خنگ” یا “کم هوش” است.
5. Wash one’s hands of something:

معنی: از چیزی دست کشیدن، ناامید شدن، مسئولیت چیزی را نپذیرفتن
مثال: I’m washing my hands of his addiction. He needs some professional help. (من از اعتیاد او دیگر دست کشیده‌ام. او نیاز به کمک حرفه‌ای تری دارد.)
نکات:

این اصطلاح برای نشان دادن کناره گیری از یک موقعیت یا مشکل به دلیل عدم تمایل به حل آن یا ناتوانی در آن به کار می‌رود.
“Wash” به معنای شستن و “hands” به معنای دست است.
معادل فارسی این اصطلاح “دست شستن از” یا “کناره گیری از” است.
6. The walls have ears:

معنی: مراقب حرف زدنت باش، دیوارها هم گوش دارند
مثال: Be careful what you say. The walls have ears. (مراقب باش چه می‌گویی، دیوارها هم گوش دارند.)
نکات:

این اصطلاح برای هشدار دادن به کسی در مورد صحبت کردن در مورد چیزی خصوصی در مکانی عمومی به کار می‌رود، زیرا ممکن است کسی حرف‌های او را بشنود.
“Walls” به معنای دیوارها و “ears” به معنای گوش‌ها است.
معادل فارسی این اصطلاح “دیوار موش داره موش هم گوش داره” است.

نکات مربوط به اصطلاح “The walls have ears”:

این اصطلاح ریشه در تاریخ باستان دارد و در فرهنگ‌های مختلف با عبارات مشابهی یافت می‌شود.
هدف از این اصطلاح، تذکر به افراد برای حفظ حریم خصوصی و پرهیز از صحبت در مورد مسائل شخصی در مکان‌های عمومی است.
معادل فارسی این اصطلاح “دیوار موش داره موش هم گوش داره” به خوبی مفهوم این اصطلاح را بیان می‌کند.
در اینجا چند اصطلاح رایج دیگر با اعضای بدن آورده شده است:

Arm and a leg: بسیار گران قیمت
Backstabber: کسی که به شما خیانت می‌کند
Be all ears: مشتاقانه منتظر شنیدن چیزی بودن
Break a leg: آرزوی موفقیت برای کسی
Cost an arm and a leg: بسیار گران قیمت
Get under one’s skin: کسی را آزار دادن یا عصبانی کردن
Have a gut feeling: حس ششم قوی داشتن
Have one’s head in the clouds: خیال‌پرداز بودن، به واقعیت توجه نکردن
Keep an eye on: مراقب چیزی یا کسی بودن
Learn by heart: حفظ کردن، به طور کامل به خاطر سپردن
Let one’s hair down: استراحت کردن، ریلکس شدن
Lose one’s head: عقل از سر آدم پریدن
Neck and neck: شانه به شانه، خیلی نزدیک
Off the top of one’s head: بدون فکر کردن قبلی
Pull one’s weight: سهم خود را انجام دادن
See eye to eye: با کسی موافق بودن
Under the weather: احساس ناخوشی
یادگیری این اصطلاحات به شما کمک می‌کند تا زبان انگلیسی را به طور طبیعی‌تر و روان‌تر در مکالمات روزمره به کار ببرید و از ظرافت‌های معنایی و زیبایی آن لذت ببرید.

سخن پایانی و پیشنهاد ویژه

در این مقاله، به بررسی تعدادی از اصطلاحات رایج انگلیسی با اعضای بدن پرداختیم و به شما کمک کردیم تا درک عمیق‌تری از معنای ظریف و کاربرد دقیق آنها در زبان انگلیسی به دست آورید.

همانطور که مشاهده کردید، یادگیری این اصطلاحات نه تنها به شما در درک بهتر زبان انگلیسی کمک می‌کند، بلکه باعث می‌شود تا بتوانید در مکالمات روزمره خود به طور طبیعی‌تر و روان‌تر صحبت کنید و از ظرافت‌های معنایی و زیبایی این زبان لذت ببرید.

ما در موسسه زبان نگار با ارائه دوره‌های آموزشی جامع و تخصصی زبان انگلیسی، به شما کمک می‌کنیم تا در یادگیری این اصطلاحات و سایر ظرافت‌های زبان انگلیسی مهارت پیدا کنید و به یک فرد مسلط به این زبان تبدیل شوید.