دنیای زبان انگلیسی فقط به کلمات و گرامر ختم نمیشه.
برای اینکه مثل یک انگلیسی زبان واقعی حرف بزنی، لازمه که اصطلاحات رو هم بلد باشی.
اصطلاحات به زبونت روح و شخصیت میدن و باعث میشن که حرف زدنت طبیعی و روان به نظر برسه.
انگلیسی زبانها توی هر موقعیتی که باشن از اصطلاحات استفاده میکنن، از صحبتهای روزمره گرفته تا مکالمات رسمی.
حالا میخوام یه خبر خوب بهت بدم:
تو این مقاله 50 تا از محبوبترین اصطلاحات انگلیسی رو بهت یاد میدیم تا دیگه توی حرف زدنت کم نیاری.
با یادگیری این اصطلاحات میتونی:
منظور خودتو به بهترین شکل ممکن بیان کنی.
مثل یک انگلیسی زبان واقعی حرف بزنی.
با اعتماد به نفس بیشتری صحبت کنی.
در مکالمات روزمره و رسمی مسلطتر باشی.
پس معطل چی هستی؟
همین الان شروع کن به خوندن این مقاله و اصطلاحات رو یاد بگیر تا زبونت رو یه پله دیگه به بومی شدن نزدیک کنی.
تو این مقاله یاد میگیری:
چطور از اصطلاحات در موقعیتهای مختلف استفاده کنی.
معنی دقیق هر اصطلاح و کاربردش رو بفهمی.
با مثالهای واقعی یاد بگیری که چطور از اصطلاحات توی جمله استفاده کنی.
مرتبط بخوانید: مکالمه روزمره انگلیسی : مهم ترین ترفندها و نکات
حالا میخواهیم به بررسی چند نمونه از این اصطلاحات برای صحبت کردن مثل یک بومی انگلیسی بپردازیم:
1. A drop in the ocean (قطرهای در اقیانوس):
این اصطلاح برای توصیف مقدار بسیار کمی از چیزی در مقایسه با مقدار بسیار زیادی که مورد نیاز است، استفاده میشود.
مثال:
فرض کنید که شما در حال جمع آوری پول برای یک خیریه هستید. شما 1000 تومان به خیریه اهدا میکنید، اما هدف نهایی آنها جمع آوری 100 میلیون تومان است.
در این مورد، 1000 تومان شما “قطرهای در اقیانوس” محسوب میشود، زیرا در مقایسه با مبلغ کل مورد نیاز بسیار ناچیز است.
2. Piece of cake (آسان مثل آب خوردن):
این اصطلاح برای توصیف کاری که بسیار آسان است، استفاده میشود.
مثال:
دوست شما: “من واقعاً نگران امتحان ریاضی هستم. فکر کنم خیلی سخت باشد.”
شما: “اصلاً نگران نباش! امتحان ریاضی piece of cake است. فقط کمی مطالعه کنی حتما موفق میشوی.”
3. Raining cats and dogs (باران سیلآسا):
این اصطلاح برای توصیف بارانی که بسیار شدید است، استفاده میشود.
مثال:
“من نمیتوانم به سینما بروم. بیرون raining cats and dogs است!”
4. Under the weather (احساس ناخوشی):
این اصطلاح برای توصیف احساس ناخوشی یا کسالت استفاده میشود.
مثال:
“من امروز under the weather هستم و نمیتوانم به سر کار بروم.”
5. Rule of thumb (قاعدهی کلی):
این اصطلاح برای توصیف یک اصل کلی یا راهنمایی استفاده میشود که همیشه درست نیست، اما در اکثر موارد مفید است.
مثال:
“یک rule of thumb خوب برای سرمایهگذاری این است که هرگز بیشتر از چیزی که میتوانید از دست بدهید، سرمایهگذاری نکنید.”
6. Spill the beans (راز را فاش کردن):
این اصطلاح برای فاش کردن یک راز یا اطلاعات محرمانه استفاده میشود.
مثال:
“من نمیتوانم به تو بگویم که چه اتفاقی افتاده است. قول دادهام که spill the beans نکنم.”
7. Hit the nail on the head (میخ را روی سر زدن):
این اصطلاح برای توصیف بیان دقیق و کامل یک موضوع استفاده میشود.
مثال:
“شما واقعاً hit the nail on the head . مشکل دقیقاً همان چیزی است که شما گفتید.”
8. Cost an arm and a leg (بسیار گران قیمت بودن):
این اصطلاح برای توصیف چیزی که بسیار گران است، استفاده میشود.
مثال:
“من میخواهم یک ماشین جدید بخرم، اما ماشینها cost an arm and a leg . ”
9. Drive me up the wall (دیوانه کردن):
این اصطلاح برای توصیف چیزی که شما را بسیار عصبانی یا آزرده خاطر میکند، استفاده میشود.
مثال:
“سر و صدای بچهها me up the wall میکند.”
10. Get off my back (از سر من دست بردار):
این اصطلاح برای گفتن به کسی که دست از آزار و اذیت یا انتقاد از شما بردارد، استفاده میشود.
مثال:
“من میدانم که دیر کردم، اما get off my back ! من تلاشم را میکنم”
اینها فقط 10 نمونه دیگر از 50 اصطلاحی هستند که در این مقاله به آنها اشاره میشود.
با یادگیری و استفاده از این اصطلاحات در مکالمات روزمره خود، میتوانید به زبانتان تنوع و ظرافت ببخشید و مثل یک انگلیسی زبان واقعی صحبت کنید.
ردیف | اصطلاح | معنی | مثال | معنی مثال | |
1 | A drop in the ocean | یک قطره در اقیانوس، یک قسمت بسیار کوچک و یا مقدار ناچیز از یک چیز بزرگ | A donation of 100,000 dollars is just a drop in the ocean compared to the millions that need to be spent. | در مقایسه با میلیونها دلار که نیاز به هزینه کردن وجود دارد، اهداء 100 هزار دلار یک قطره در اقیانوس است. | |
2 | Actions speak louder than words | بهتر است در واقعیت چیزی را انجام دهیم تا فقط در مورد آن صحبت کنیم | I am going to work for an NGO in Africa fighting climate change. Actions speak louder than words. | من قصد دارم برای یک سازمان غیر دولتی در آفریقا کار کنم که با تغییر آب و هوا مبارزه میکند. اعمال بلندتر از کلمات حرف میزنند. | |
3 | Add fuel to the fire | هر زمان که موقعیت بد است چیزهای بدتر از آن را ذکر نکنید | Don’t mention the product delay in the meeting. You are just adding fuel to the fire. | تاخیر محصول را در جلسه ذکر نکنید. شما فقط بنزین به آتش اضافه میکنید. | |
4 | A penny for your thoughts | زمانی که میخواهید بدانید یک نفر به چه چیزی فکر میکند | Why are you staring at the sky? A penny for your thoughts! | چرا به آسمان نگاه میکنید؟ می خواهم بدانم به چه چیزی فکر می کنید. | |
5 | Ball is in somebody’s court | زمانی که به کسی گفته میشود تصمیم بعدی را بگیرد | I have laid out my plan. The ball is in your court now. | من برنامه خود را کنار میگذارم. حالا تو تصمیم بگیر! | |
6 | Barking up the wrong tree | به مکان غلط نگاه کنید و یا فرد اشتباهی را که مسئول این آشفتگی نیست را متهم کنید! | I’m not responsible for this mess! You are barking up the wrong tree. | من مسئول این آشفتگی نیستم! شما فرد اشتباهی را متهم می کنید. | |
7 | اصطلاح بومی انگلیسی Be a good catch | کسی که ارزش ازدواج داشته باشد | Donald is such a good catch. I hope, he’ll propose soon. | دونالد ارزش ازدواج را دارد. امیدوارم بزودی پیشنهاد خودش را بدهد. | |
8 | Beat around the bush | از موضوع اصلی دوری کنید و یا به طور مستقیم در مورد موضوع صحبت نکنید. | Don’t beat around the bush! We can have an open discussion here. | از موضوع اصلی دوری نکنید! ما میتوانیم یک بحث آزاد در اینجا داشته باشیم | |
9 | Bend over backwards | هر کاری که لازم باشد را انجام دهید، تشویق به انجام کاری | Our company is bending over backwards to satisfy our customers. | شرکت ما هر کاری که لازم باشد را انجام می دهد تا مشتریان را راضی کند. | |
10 | Bite off more than you can chew | انجام کاری که خیلی بزرگ است | You bit off more than you can chew. You are never going to finish the presentation on time. | شما کار خیلی بزرگی انجام می دهید.شما هرگز قرار نیست که سخنرانی خود را به موقع تمام کنید | |
11 | Blow somebody away | تحت تاثیر قرار گرفتن توسط چیزی | The product demo just blew me away. I’ve never seen such a powerful software. | تولید دمو من را تحت تاثیر قرار داد. هرگز چیزی مانند این نرم افزار قدرتمند ندیده بودم. | |
12 | By the skin of your teeth | موفق شدن در عین نزدیکی شکست | I hadn’t studied much, but passed the test by the skin of my teeth. | من زیاد مطالعه نکرده بودم اما آزمون را نزدیک شکست پاس کردم. | |
13 | اصطلاح بومی انگلیسی Couldn’t care less | علاقه نداشتن به چیزی | I couldn’t care less what my new co-workers think of me. | من به اینکه همکار جدیدم چه فکری راجب من می کند علاقه ای ندارم. | |
14 | Cry over spilt milk | برای از دست دادن چیزی در گذشته ناراحت باشید | There’s no way to win back this customer. Don’t cry over spilt milk. | هیچ راهی برای بازگرداندن این مشتری وجود ندارد.برای اتفاقی که افتاده ناراحت نباشید. | |
15 | اصطلاح بومی انگلیسی Cry wolf | درخواست کمک کردن زمانی که به آن نیازی ندارید | My new co-worker is constantly crying wolf. | همکار جدید من مرتب درخواست کمک بیجا می کند. | |
16 | Crunch time | دوره زمانی قبل از اینکه پروژه تکمیل شود و همه باید سخت کار کنند | I’m not getting much sleep these days, because it’s crunch time at work. | من این روزها خوب نمیخوابم چرا که زمان سختکوشی در کار است. | |
17 | Curiosity killed the cat | وارد شدن به یک موقعیت نامناسب به خاطر کنجکاوی | He shouldn’t have searched for the secret files. Curiosity killed the cat. | او نباید فایل های مخفیانه را جستجو می کرد. او به خاطر کنجکاوی به موقعیت نامناسبی وارد شده است. | |
18 | اصطلاح بومی انگلیسی Cut corners | انجام دادن کار به صورت بد و ارزان قیمت | They really cut corners when they built this office. The cubicles are way too small. | وقتی که آن ها این دفتر را ساخته اند به صورت بد و ارزان کار کرده اند. اتاف ها خیلی کوچک هستند. | |
19 | Cut somebody some slack | اجازه دادن به کسی/ قضاوت نکردن | You have to cut me some slack. I already worked on the report the whole weekend. | شما نباید من را قضاوت کنید. من در تمام آخر هفته بر روی گزارش کار کرده ام. | |
20 | اصطلاح بومی انگلیسی Cut to the chase | کنار گذاشتن همه جزئیات و اشاره کردن به اصل موضوع | In an elevator pitch you don’t have much time. You have to cut to the chase! | در نصب آسانسور شما زمان کافی ندارید. شما باید جزئیات را کنار بگذارید. | |
21 | Dig in your heels / Stick to your guns | مقاومت کردن دربار تغییر عقیده | My parents always wanted me to become a lawyer, but I dug in my heels / stuck to my guns and started my own travel business. | والدین من همیشه می خواستند یک حقوقدان شوم، اما من مقاومت کردم و کسب و کار سفر خود را شروع کردم. | |
22 | Down to the wire | چیزی که در در لحظه آخر به اتمام می رسد | With the deadline coming up and the project not being on track, the team worked right down to the wire to complete it on time. | با نزدیک شدن مهلت و نبودن پروژه در مسیر خود، گروه در لحظه آخر کار کردند تا آن را به موقع تکمیل کنند. | |
23 | Drive someone up the wall | خیلی اذیت کردن و رنجاندن | The music my co-workers listen to at the office is driving me up the wall. | موسیقی که همکار من در دفتر گوش می کند مرا خیلی اذیت می کند. | |
24 | اصطلاح بومی انگلیسی Get out of hand | از دست دادن کنترل چیزی | The meeting got out of hand and people started yelling at each other. | کنترل جلسه از دسترس خارج شد و مردم شروع به فریاد زدن کردند. | |
25 | Get your head around it | فهمیدن چیزی | I just can’t get my head around the fact that my boss is not giving me a raise. | من نمی توانم بفهمم که چرا رئیسم به من ترفیع نمی دهد. | |
26 | Give the benefit of the doubt | باور کردن ادعاهای یک نفر بدون مدرک و اثبات | I can’t check your results anyway, so I’ll give you the benefit of the doubt. | من نمی توانم نتایج شما را به هیچ صورتی بررسی کنم، بنابراین آن ها را باور می کنم! | |
27 | Go down in flames | پایان یافتن و یا شکست خوردن به صورت ناگهانی | Our company will go down in flames, if we don’t take these new startups seriously. | . اگر این شرکت های نوپا را جدی نگیریم، شرکت ما شکست خواهد خورد. | |
28 | Hear on the grapevine | شنیدن یک شایعه و یا داستان غیرمطمئن | I heard on the grapevine that our boss will be leaving us soon. | من شایعه ای شنیدم که رئیس ما به زودی ما را ترک خواهد کرد. | |
29 | اصطلاح بومی انگلیسی Hit the books | سخت مطالعه کردن | I have to hit the books. My final exam is coming up soon. | من باید سخت مطالعه کنم. زمان امتحان نهایی من به زودی خواهد رسید. | |
30 | It takes two to tango | فعالیت ها و روابطی که به بیش از دو نفر احتیاج دارند | I don’t think, she did this by herself. It takes two to tango. | من فکر نمی کنم او این کار را به تنهایی انجام داده باشد. این کار به بیش از دو نفر احتیاج دارد. | |
31 | Judge a book by its cover | قضاوت کردن درباره ی چیزی یا کسی بر اساس ظاهر آن | I really disliked the product’s packaging. But you can’t judge a book by its cover. | من واقعا بسته بندی محصول را دوست نداشتم. اما نباید بر اساس ظاهر قضاوت کرد. | |
32 | Jump on the bandwagon | ملحق شدن به یک فعالیت محبوب | This new software is going to disrupt the market. We should jump on the bandwagon. | این نرم افزار در حال ایجاد اختلال در بازار است. ما باید به آن ملحق شویم. | |
33 | Kill two birds with one stone | حل کردن دو مشکل به یک باره / با یک تیر دو نشون زدن | By cycling to work I kill two birds with one stone. If saves me money and I get to work out. | اگر با دوچرخه به محل کار بروم با یک تیر دو نشان میزنم. هم پول ذخیره می کنم و هم به محل کار میروم. | |
34 | Leave no stone unturned | انجام همه کارهای ممکن برای رسیدن به هدف | I’ll leave no stone unturned until I find out who did this. | من همه کارهای ممکن را انجام دادم تا بفهمم چه کسی این کار را کرده است. | |
35 | Let the cat out of the bag | آشکار شدن یک راز به صورت اتفاقی | The CEO let the cat out of the bag about the company’s restructuring. | مدیر اجرایی به صورت اتفاقی رازی در مورد تغییر ساختار شرکت آشکار کرد. | |
36 | Make a long story short | اشاره به اصل موضوع | There’s not much time left. Let me make a long story short. | زمان زیادی باقی نمانده است. اجازه بده به اصل موضوع اشاره کنم. | |
37 | اصطلاح بومی انگلیسی Miss the boat | از دست دادن فرصت برای انجام چیزی | I think, I have missed the boat. They didn’t accept my application anymore. | من فکر می کنم فرصت را از دست دادم. آن ها دیگر اپلیکیشن مرا قبول نمی کنند. | |
38 | Once in a blue moon | زمانی که چیزی به ندرت اتفاق میفتد | You only achieve such an amazing return on your investment once in a blue moon. | شما به ندرت چنین بازگشتی در سرمایه تان به دست خواهید آورد. | |
39 | اصطلاح بومی انگلیسی Piece of cake | زمانی که انجام دادن کاری بسیار آسان است | Piece of cake, with our new software we’ll win this customer for sure. | مثل آب خوردن با نرم افزار جدیدمان اطمینان مشتری را بدست خواهیم آورد. | |
40 | Pull a rabbit out of a hat | انجام کار غیر منتظره | I thought there was no fix to the software bug, but our programer pulled a rabbit our of his hat. | من فکر میکردم هیج تعمیری برای باگ نرم افزار وجود ندارد اما برنامه نویس ما کار غیر منتظره ای انجام داد. | |
41 | Pull yourself together | آرام شدن و عادی رفتار کردن | I understand you’ve had a bad day, but pull yourself together and get on with your job, will you? | من می دانم که شما روز بدی داشته اید، اما آرام باشید و به کارتان برگردید، آیا می توانید؟ | |
42 | اصطلاح بومی انگلیسی Run on fumes | بیدار ماندن زمانی که احساس خستگی می کنید | I really have to take a nap now. I haven’t slept for twenty hours and I’m running on fumes. | من واقعا باید یک چرت بزنم. من برای 20 ساعت نخوابیدم و نمی توانم بیدار بمانم. | |
43 | Sell somebody out | فروختن کسی و لو دادن رازهایشان | I asked you to keep this information to yourself. I can’t believe you sold me out! | من از تو خواستم این اطلاعات را پیش خودت نگه داری. تو مرا فروختی! | |
44 | Shoot from the hip | مستقیما صحبت کردن | If you want to get on well with your new boss, try not to shoot from the hip next time. | اگر می خواهید رئیستان با شما خوب باشد، دفعه بعدی مستقیما با او صحبت نکنید. | |
45 | Sit on the fence | بی طرف ماندن | I’m sitting on the fence with this one. My team prefers solution A, but my boss favors solution B. | من در این مورد بی طرف ماندم. تیم من روش A را ترجیح می دهد اما رئیسم به روش B علاقه مند است. | |
46 | اصطلاح بومی انگلیسی Skeleton crew | حداقل تعدادافرادی که برای یک کار، خدمت نیاز است. | Can you please come to the office this weekend? We’re operating with a skeleton crew at the moment. | آیا می توانید آخر هفته به دفتر بیاید؟ ما با حداقل افراد کار می کنیم. | |
47 | Step up your game | بهتر عمل کردن | If you really want to win this competition, you’ll have to seriously step up your game. | اگر می خواهید این رقابت را ببرید شما باید بهتر عمل کنید. | |
48 | When pigs fly | چیزی که هرگز اتفاق نمی افتد / وقت گل نی !! | As long as my boss stays in office, I will have to wait for a raise till pigs fly. | تا وقتی که رئیسم در دفتر بماند، من باید تا وقت گل نی منتظر بمانم! | |
49 | Whole nine yards | همه چیز | I’ll do whatever it takes to make my venture a successful one – I’ll go the whole nine yards. | من هرکاری میکنم تا مشارکتم موفقیت آمیز باشد-من همه چیز را امتحان می کنم! | |
50 | Your guess is as good as mine | ایده نداشتن، نداشتن پاسخ برای سوال |
We just don’t have enough information. Your guess is as good as mine. |
ما اطلاعات کافی نداریم. بنابراین پاسخی برای سوال نداریم. |
در صورتی که تمایل به مشاوره با کارشناسان زبان نگار برای آموزش اصطلاحات بومی انگلیسی را دارید، با ما تماس بگیرید: ۰۲۱۴۳۹۴۲ به گرمی پاسخگوی شما خواهیم بود.