اگر در خارج از کشور هستید و میخواهید بدون محدودیت در کنار زبانآموزان و اساتید حرفهای زبان نگار باشید، کافیست از طریق تلگرام رسمی موسسه با ما در ارتباط شوید. تیم پشتیبانی ما آماده است تا هم برای زبانآموزان بهترین دورهها را معرفی کند و هم شرایط همکاری و پشتیبانی ویژه برای اساتید بینالمللی فراهم سازد.
🌐 به جامعهی جهانی زبانآموزان و اساتید زبان نگار بپیوندید.🤝
📱 شماره تلگرام: 09903283602
«Une Palette de Loisirs»
هدف این داستان، آموزش صحبتکردن به فرانسوی درباره سرگرمیها، علایق شخصی و اوقات فراغت به زبان فرانسوی در قالب مکالمات طبیعی و روزمره است. زبانآموز در طول داستان یاد میگیرد چگونه علایق خود را بیان کند، درباره سرگرمی دیگران سؤال بپرسد، علاقه یا عدم علاقهاش را توضیح دهد و مکالمهای دوستانه، روان و اجتماعی برقرار کند. این داستان بهویژه برای سطوح A1 تا A2 طراحی شده و تمرکز آن بر افزایش اعتمادبهنفس در مکالمه است.
Claire aimait les samedis matin. Pour elle, c’était le moment parfait pour respirer, prendre un café tranquille et penser à ses loisirs. Elle vivait à Lyon, dans un petit appartement lumineux, rempli de livres, de plantes et de couleurs. Depuis toujours, Claire croyait que les loisirs donnaient du sens à la vie.
Ce samedi-là, elle avait rendez-vous avec ses amis au parc de la Tête d’Or. Le soleil brillait doucement et l’air était frais. En marchant, elle pensait à tout ce qu’elle aimait faire pendant son temps libre : jouer de la guitare, dessiner, écouter de la musique et apprendre des langues.
Au parc, elle retrouva Julien, Emma et Lucas. Ils étaient assis sur l’herbe, chacun occupé avec une activité différente. Julien lisait un roman, Emma prenait des photos et Lucas dessinait dans un carnet.
— Salut tout le monde ! dit Claire avec le sourire.
— Salut Claire ! répondit Emma. Qu’est-ce que tu fais de beau ces temps-ci ?
Claire s’assit près d’eux et répondit :
— En ce moment, j’aime beaucoup jouer de la guitare le soir. Ça me détend après le travail. Et toi, Emma, quels sont tes loisirs ?
Emma leva son appareil photo et dit :
— J’adore la photographie. J’aime capturer des moments simples : les gens, la nature, la lumière. Quand j’ai du temps libre, je me promène dans la ville et je prends des photos.
Julien ferma son livre et ajouta :
— Moi, je préfère lire. J’aime les romans policiers et les histoires mystérieuses. Lire me permet de voyager sans bouger.
Lucas sourit et montra son carnet.
— Et moi, j’aime dessiner. C’est ma passion depuis l’enfance. Je dessine quand je suis heureux, mais aussi quand je suis stressé.
Claire regarda ses amis avec admiration.
— C’est incroyable comme les loisirs sont différents pour chacun. Mais au fond, ils nous rendent tous heureux.
Un peu plus tard, ils décidèrent de marcher autour du lac. En marchant, la conversation continua naturellement.
— Claire, demanda Julien, est-ce que tu aimes faire du sport ?
— Oui, répondit-elle. J’aime faire du yoga et parfois du vélo. Mais je n’aime pas trop courir.
Emma rit :
— Moi non plus ! Je préfère danser. J’adore la danse contemporaine.
Lucas ajouta :
— J’aime aussi regarder des films le week-end. Les films me permettent de me détendre et de rêver.
Ils parlèrent aussi de leurs loisirs du passé. Claire expliqua :
— Quand j’étais enfant, j’aimais jouer du piano. Maintenant, je préfère la guitare.
Julien se souvint :
— Moi, quand j’étais petit, je jouais beaucoup aux jeux vidéo. Aujourd’hui, je préfère les livres.
Le temps passa vite. Avant de partir, Emma proposa :
— Et si on faisait une activité ensemble la semaine prochaine ?
— Bonne idée ! dit Claire. On pourrait organiser un atelier créatif : musique, dessin, photos…
Tout le monde était enthousiaste. Ils réalisèrent que partager leurs loisirs renforçait leur amitié.
En rentrant chez elle, Claire se sentit inspirée. Elle comprit que parler de ses loisirs n’était pas seulement un exercice de langue, mais une façon de se connecter aux autres, de partager qui elle était vraiment.
کلر عاشق صبحهای شنبه بود. برای او، این زمان بهترین فرصت برای نفسکشیدن، نوشیدن یک قهوه آرام و فکرکردن به سرگرمیهایش بود. او در شهر لیون، در آپارتمانی کوچک اما پرنور زندگی میکرد؛ جایی پر از کتاب، گیاه و رنگ. کلر از کودکی باور داشت که سرگرمیها به زندگی معنا میدهند.
آن صبح شنبه، او قرار بود دوستانش را در پارک «تت دور» ملاقات کند. خورشید بهآرامی میدرخشید و هوا خنک و دلپذیر بود. در راه، کلر به تمام کارهایی فکر میکرد که در اوقات فراغتش دوست داشت انجام دهد: گیتار نواختن، نقاشی کشیدن، گوشدادن به موسیقی و یادگرفتن زبانهای جدید.
در پارک، ژولین، اِما و لوکاس را دید. آنها روی چمن نشسته بودند و هرکدام مشغول کاری بودند. ژولین کتاب میخواند، اما عکس میگرفت و لوکاس در دفترش طراحی میکرد.
— سلام بچهها! کلر با لبخند گفت.
— سلام کلر! اما جواب داد. این روزها مشغول چه کاری هستی؟
کلر کنارشان نشست و گفت:
— این روزها خیلی دوست دارم عصرها گیتار بزنم. بعد از کار آرامم میکند. تو چطور اما؟ سرگرمیهایت چیست؟
اما دوربینش را بالا آورد و گفت:
— من عاشق عکاسیام. دوست دارم لحظههای ساده را ثبت کنم؛ آدمها، طبیعت، نور. وقتی وقت آزاد دارم، در شهر قدم میزنم و عکس میگیرم.
ژولین کتابش را بست و گفت:
— من ترجیح میدهم کتاب بخوانم. عاشق رمانهای پلیسی و داستانهای رازآلودم. خواندن به من اجازه میدهد بدون حرکت سفر کنم.
لوکاس لبخند زد و دفترش را نشان داد:
— و من طراحی را دوست دارم. از کودکی علاقهام بوده. وقتی خوشحال هستم یا حتی وقتی استرس دارم، طراحی میکنم.
کلر با تحسین به دوستانش نگاه کرد.
— شگفتانگیز است که سرگرمیها برای هرکسی متفاوتاند، اما در نهایت همه ما را خوشحال میکنند.
کمی بعد، تصمیم گرفتند دور دریاچه قدم بزنند. در حین راه رفتن، مکالمه بهطور طبیعی ادامه پیدا کرد.
— کلر، ژولین پرسید، ورزش را دوست داری؟
— بله، جواب داد. یوگا و گاهی دوچرخهسواری دوست دارم، اما زیاد اهل دویدن نیستم.
اما خندید:
— من هم همینطور! ترجیح میدهم برقصم. عاشق رقص معاصرم.
لوکاس اضافه کرد:
— آخر هفتهها هم دوست دارم فیلم ببینم. فیلم دیدن کمکم میکند آرام شوم و رویاپردازی کنم.
آنها درباره سرگرمیهای گذشتهشان هم صحبت کردند. کلر گفت:
— وقتی بچه بودم، پیانو میزدم. حالا گیتار را ترجیح میدهم.
ژولین یادش آمد:
— من هم در کودکی خیلی بازیهای ویدیویی انجام میدادم، اما حالا کتاب خواندن را بیشتر دوست دارم.
زمان خیلی زود گذشت. قبل از رفتن، اما پیشنهاد داد:
— اگر هفته آینده یک فعالیت مشترک انجام بدهیم چطور؟
— ایده عالی است! کلر گفت. میتوانیم یک کارگاه خلاقانه داشته باشیم: موسیقی، طراحی، عکاسی…
همه هیجانزده شدند. آنها فهمیدند که بهاشتراکگذاشتن سرگرمیها، دوستیشان را عمیقتر میکند.
وقتی کلر به خانه برگشت، احساس الهام داشت. او فهمید صحبتکردن درباره سرگرمیها فقط یک تمرین زبانی نیست، بلکه راهی برای ارتباط عمیقتر با دیگران و بیان واقعیِ خود است.
| موضوع آموزشی | مثال فرانسوی | معنی فارسی |
|---|---|---|
| بیان علاقه | J’aime jouer de la guitare | من دوست دارم گیتار بزنم |
| پرسیدن سرگرمی | Quels sont tes loisirs ? | سرگرمیهایت چیست؟ |
| بیان ترجیح | Je préfère lire | ترجیح میدهم کتاب بخوانم |
| عدم علاقه | Je n’aime pas courir | من دویدن را دوست ندارم |
| صحبت از گذشته | Quand j’étais enfant… | وقتی بچه بودم… |
| مکالمه دوستانه | Et toi ? | تو چطور؟ |
آموزش و یادگیری آسان گرامر و دستور زبان فرانسه از صفر تا پیشرفته
یادگیری زبان فرانسه زمانی ماندگار و اثرگذار میشود که زبانآموز بتواند خودش را با زبان بیان کند؛ از علایقش بگوید، درباره اوقات فراغتش صحبت کند، سؤال بپرسد و وارد یک گفتوگوی واقعی شود. موضوع «سرگرمیها و اوقات فراغت» دقیقاً یکی از آن نقاط طلایی مکالمه است که در زندگی روزمره بارها تکرار میشود و اگر درست آموزش داده شود، میتواند روانی گفتار و اعتمادبهنفس زبانآموز را بهطرز چشمگیری افزایش دهد.
داستانی که خواندید نشان میدهد مکالمه فرانسوی فقط حفظ جمله نیست؛ بلکه درک موقعیت، احساس، ارتباط انسانی و انتخاب درست واژگان است. وقتی زبانآموز در قالب داستان یاد میگیرد، ناخودآگاه ساختارها را بهخاطر میسپارد و میتواند آنها را در دنیای واقعی بهکار ببرد. این دقیقاً همان چیزی است که یک کلاس زبان فرانسه حرفهای باید به آن توجه کند: آموزش زبان برای زندگی، نه فقط برای امتحان.
در موسسه زبان نگار، طراحی هر دوره زبان فرانسه بر اساس همین اصل انجام میشود؛ ترکیب آموزش اصولی، مکالمهمحور و داستانپردازی هدفمند، بهگونهای که زبانآموز از همان جلسات ابتدایی بتواند درباره خودش، علایقش و دنیای اطرافش صحبت کند.
نتیجه این رویکرد، زبانآموزانی هستند که فرانسه را میفهمند، احساس میکنند و با آن ارتباط برقرار میکنند؛ نه صرفاً کسانی که جمله حفظ کردهاند.
اگر هدف، یادگیری واقعی و کاربردی زبان فرانسه است، مسیر درست از همینجا آغاز میشود.